نیوشانیوشا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

نیوشا , پرنسس من

اولین شهر بازی .شهر شادی

سلام گل گل بلا. جونم برات بگه روز ٥ شنبه که میشد ١٦ خرداد از صبح رفتیم خونه مامان جون. خیلی وقت بود که سر کوچشون یه شهر بازی زده بودن . منم خیلی دلم میخاست ببرمت. عصرش بردمت اونجا. خیلی خیلی خوشحال شدم که همچین جایی رو ساختن خیلی شیییییییک بود. و تو هم بسیاااااااااااااار بهت خوش گذشت اینم عکساش خب این از عکسای شهر شادی اما این عکسم قبل رفتن ازت گرفتم تو خونه مامان جون.... اینم قبل رفتن به خونه مامان جون.... جدیدا یاد گرفتی دست به سینه می ایستی. یه روزم لالا کرده بودی خوشم اومد از مدل خوابیدنت خیلی خیلی معصوم بود چهره ات دیگه از اون نیوشای یاغی سرکش شیطون بلا هییییییچ خبری نبود  ببین ...
21 خرداد 1392

خرداد 92

سلام خوشکل مامان. عزیز دلم. جونم برات بگه که این ماه همش بیرون بودیم و ددر. حالا مفصلشو برات میگم. همیچنان بد غذایییییییییییییییییییییییی.... دیگه کلافه شدم. هیچی نمیخوری. مخصوصا اگه مهمون باشم یا بیرون باشیم یا کسی خونمون باشه یا.......... انگار ایه نازل شده که من و تو تک و تنها باشیم تا تو شاید با کل یالتماس من و دلقک بازیم ٥-٦ تا لقمه بخوری. حالا من موندم تو با این نخوردنت چه جوری اینهمه انرژی داری؟؟؟؟؟؟ بزار برات بگم از صبح که از خواب پا میشی تا شب چه ها میکنی. اول که خیلی خیلی سحرخیزی!!!! ٦ یا نهایت ٧ صبح بیداری.... از اونجایی که اتاقتم جداست. هی داد میزنی شَگا!!! حالا این شگا یعنی چه من که نمیدونم چون هر چیزی...
21 خرداد 1392

اردیبهشت 92

سلام گل گل مامان. این روزای اردیبهشت خیلی خیلی سرمون شلوغ بود. چون که صاحبخونه با من دعوا و بحثش شد و چون دید من وایسادم و جواب اهانت ها و تهمتهاشو دادم بهش حسسسابی بر خورد. من و بابایی هم با وجودیکه هنوز خیلی مونده بود قراردادمون تموم شه اما تصمیم گرفتیم که بلند شیم از اونجا. طی یه هفته هم خونه پیدا کردیم هم اساسا رو جمع کردیم و رفتیم ولی خونه رو تحویل ندادیم تا اخر ماه بشه و پول پیشمون رو پس بده. اینه که از بابت این کار بابایی که ارامش من و تو براش خیلی مهم بود و با وجود شرایط بد اقتصادی که تو شرکت بوجود اومده بود و این کارو برامون انجام داد خیلی خیلی ممنونیم. حالا بماند که تو خیلی تو اساس جمع کردن کمکم کردی.  هر چیو جمع میکردم م...
4 خرداد 1392
1